سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:1تعداد کل بازدید:74518

علی رضا اطلاقی و مهدیه امینی :: 85/3/21::  3:41 صبح

سلام عزیزان.دوکار زیبا رو بتون تقدیم میکنم
 ازینکه طول کشید عذر مرا به بزرگواریتان ببخشید
ارادتمند سیاه وش

نو گرایی
 


سرهایتان را بکوبید محکم به دیوار خانه
یا پیف پافی بگیرید ! در لانه ی موریانه!

یک ذره حکمت بخوانید از چشم لیمویی گرگ
یک حرف دیگر بگویید در گوش گنگ زمانه

این چشم ها را بشویید یک ذره بهتر ببینید
گیسوی مضمون خود را کمتر به یک فرم شانه

این مردمان از کجایند که این چنین گرم و یکدل
پرده نشین انارند مجموع و دانه به دانه

چشمی اگر وا نمایی باید خدا را ببینی
در سیب، لیمو، گلابی، در خربزه، هندوانه

من مطمئنم که این ببر یکروز شلاق خورده ست
و این علائم به پشتش ردی ست از تازیانه!

من مطمئنم که میمون یکروز از شاخه افتاد
آنک دمش قطع گردید سوی زمین شد روانه

من مطمئنم که آدم مجبور شد تا بنوشد
گندم به گندم هوس را از شوکران بهانه

از مار و از سگ نترسید بد بخت ها بی نواها
از خویش! از خود بترسید! حق با من است آره یا نه!؟

بلقیس ها را خبر کن ای شانه بر سر که امروز
از تاج و  تخت سلیمان مانده ست مشتی فسانه                       

علیرضا اطلاقی


 سایه ترس


همه ی روزنامه ها گفتند، مردی از سایه ی خودش ترسید
مردی از چشم هیز و سیٌالِ زنِ همسایه ی خودش ترسید

اتٌفاق ،اتٌفاق بود افتاد بختکی در اجاق دود افتاد
خانه در لغزش ستون حل شد میز از پایه ی خودش ترسید

ترس تا خلوت حرا پر زد از کجا تا به ناکجا پر زد
ترس بود و سرایت تحریف سوره از آیه ی خودش ترسید

ترس تا خانه ی فقیران رفت سفره ؛نان را محاصره می کرد
شیر می خواست تا پنیر شود لیکن از مایه ی خودش ترسید

شب شب تار و هولناکی بود دزد ها کوچه را قرق کردند
تاجر این بار یکٌه خورد و از سطح سرمایه ی خودش ترسید

ترس تا اوج اتمسفر رفت ابر ویروس منتشر می کرد
میکروب تا ازن سرایت کرد چرخ از لایه ی خودش ترسید

ناقص الخلقه است و اندامش نیم انسان و نیم حیوان است
نقص در طینت دی ان ای بود مرد از ... ی خودش ترسید

مادر از پشت بام می افتاد پدر از قحبه خانه می آمد
زهر در شیر زندگی میکرد طفل از دایه ی خودش ترسید

شاعر این بار خلسه را قی کرد معنویٌت طناب دارش شد
متن مجروح تیغ صنعت گشت شعر از آرایه ی خودش ترسید

همه ی روزنامه ها گفتند قتل آن لحظه اتفاق افتاد
که زنی سیب را شنا می کرد مردی از سایه ی خودش ترسید 

علیرضا اطلاقی

 


   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

74518

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::اشتراک::